جهانِ پیر رعنا

 

باز شنیدم‌ات به باغ 

از پسِ لاله‌های داغ 

 باز گذشتم‌ات به خون 

در صفِ توصیفِ جنون 

 باز کن این پنجره را 

باز ترانه‌ای سرا 

باز به غیرِ خود، مرا 

راه مده... 

               راه گشا!  

نظرات 4 + ارسال نظر
فانوس سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 14:13 http://icanfly.blogsky.com

شعر لطیف و قشنگی بود :)

هستی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 00:41

کاش به معجزه اعتقاد داشته باشی.....

میثم یوسفی یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 14:14

باز

سمانه چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 18:57

باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حیات
آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز
باز کن پنجره را
صبح دمید
....
حمید مصدق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد