تداعی‌های نوین در گزیده‌های سنّت

 

« بُوَد آیا که در می‌کده‌ها بگشایند؟ » 

که از این خلوت سرخورده‌ی بیمار 

که با هر نفسی 

جان 

همچو بخار  

می‌گریزد ز من و هیچ 

نمانَد بر جا، جز خاک 

بگریزم؟...

آی مردم به کجا بگریزم؟ 

من از این باغ پُر آفت 

به کجا بگریزم؟ 

به کجا!؟

که در آن تُهمت شب، خواب نباشد 

به کجا زین قفس تنگ کلام؟ 

دوستی می‌گفت: 

« اختلاف  خلق از نام اوفتاد » ...

نظرات 3 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 http://andisheh.blogaky.com

سلام

فقط مین شعر آخرت رو خوندم، =)

لینکت کردم، خوب می نویسی :)

بهار سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 23:44

دوست داشتم این شعرو!

«که در آن تهمت شب خواب نباشد»

خیلی مهدی‌ای بود...

میثم یوسفی جمعه 30 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 18:24

می‌گریزد ز من و هیچ نمانَد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد