Parisienne Moonlight
I feel I know you
I don't know how
I don't know why
I see you feel for me
You cried with me
You would die for me
I know I need you
I want you to
Be free of all the pain
You hold inside
You cannot hide
I know you tried
To be who you couldn't be
You tried to see inside of me
And now I'm leaving you
I don't want to go
Away from you
Please try to understand
Take my hand
Be free of all the pain
You hold inside You cannot hide
I know you tried
To feel...
To feel...
* Anathemaـ Judgementـ Parisienne Moonlight
گفتههای بیدلیل پیچپیچ
خود مپندار از خرد عاریست هیچ
هر یکی راهی پدید آرد ز نو
میگشاید یک دریچه رو به تو
خواستم تا تو بدانی که از اینجا نروی
خود بگفتی که از اینجا بروم، گر بروم
گوش کن! خواب مرا تاب نیاوردی باز
چه از این خواب گریزم، به کجا سر بروم؟
گفتم اینجا تو بمان، سخت برآشفتی که:
گر بمانم دو سه چند روز، من آخر بروم
کاشکی پردهی خمّار نمیدیدی تو
که من از کردهی تو، در پی داور بروم
جمله آن حال بر این خاک شنیدی بسیار
خوب بشنو! که از این خاک بر آذر بروم
تا تو دل در گرو مهر نهی خواب روی
خواب تو ساز من و من خط آخر بروم
عزم را در طلب جزم دگر وا مگذار!
که من از میکده، هم مومن و کافر بروم
پنجره بسته، نشستی به افق خیره شدی
پنجره باز گشایم، ز قفس در بروم...