خنچه‌ی فسخ

 

سروش گفت:

شکوفایی به اندازه‌ی جوانه‌های تو است، نه وسعت خیال باغبان.

 

باز- می- ام

 

 به تو می‌بازم

شاید که دوست‌ام داشته باشی

به تو می‌بازم

که از تو نترسم

که شاید دوست‌ام داشته باشی

به تو می‌بازم

که ترانه‌ی باختن‌ام را پیوسته زمزمه کنی

به تو می‌بازم...

باز- می- ام

بیا و به دام من گرفتار شو

بیا و ترانه‌ی فتح من باش

گریزی نداری

که دانه‌ات در دام من است

شاید که دوست‌ات داشته باشم...

 

...Please Wait

 

چون ابـر به نوروز رخ لاله بشـــــست

برخیز و به جام باده کن عزم درسـت

کین سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو بر خواهد رست

                                              ( خیام )

Second Life

 

سروش گفت:

آرامش در شدن نیست، آرامش در پذیرش نشدن است.

 

...

 

چقدر خوبه که تو وجود داری!

 

...Last day or last year

 

ندامت را در نگاه من ندیدی که این‌گونه مرا به نظاره نشستی؟

چشمانم پر از خواهش تو بود و دلم اندوهگین بد کرده‌ها و تنم خلأ ناکرده‌های روزهای رفته...

 

رو می‌کنم به آینه، رو به خودم داد می‌زنم...

 

گریه‌رو به خنده بفروش که خراب خنده‌هاتم!