ندامت را در نگاه من ندیدی که اینگونه مرا به نظاره نشستی؟
چشمانم پر از خواهش تو بود و دلم اندوهگین بد کردهها و تنم خلأ ناکردههای روزهای رفته...
گریهرو به خنده بفروش که خراب خندههاتم!
خام شدی، رام شدی، ملعبهی عام شدی
خام منم، رام منم، ملعبه مگذار مرا...
نشانهای رو عوض کردی، تا من نتونم پیداش کنم....
غافل از اینکه من در جستجوی تو بودم، نه اون.